دریک آشنایی دوستانه ماباهم دست دادیم !!توفقط....دست دادی ...و...من ....همه چیز از دست دادم........

باز باران، بی ترانه، بی هوای عاشقانه، بی نوای عارفانه، درسکوت ظالمانه، خسته از مکر زمانه، غافل از حتی رفاقت، حاله ای ازعشق ونفرت، اشکهایی طبق عادت، قطرهایی بی طراوت، روی دوش آدمیت، میخورد بربام خانه…

دوست دارم هایت را نگه دار من جانم را برای آنها کنار گذاشته ام..

باز تو را در طلاتم نتها گم کرده ام...بی تو این روزها ...غریب می نوازد دلم...

ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـ ـﺎ ﺑـﮧ ﻫـﺮ ﻣـﺮﺩﮮ ﺑـﺨـﻮﺍﻫـﮯ ﺗـﻜـﯿـﮧ ﻛـﻨـﮯ ﺑـﺎﯾـﺪ ﺟـﺴـﻤـﺘـ ﺭﺍ ﺑـﮧ ﺍﻭ ﻫـﺪﯾـﮧ ﻛـﻨـﮯ ﻃـﻌـﻤـﺶ ﺭﺍ ﻛـﮧ ﭼـﺸـﯿـ ـﺪ ﻣـﺜـﻞ ﺁﺩﺍﻣـﺲ ﺗـﻒ ﻣـﮯ ﻛـﻨـﺪ ﻛـﻔـ ِ ﺯﻣـﯿـﻦ ﺑـﺎﺯ ﻣـﮯ ﭼـﺴـﺒـﮯ ﺗـﮧ ﻛـﻔـﺶ ﻋـﺎﺑـﺮﯼ ﻋـﺎﺷـﻖ ﭘـﯿـﺸـﮧ ﺍﺯ ﺩﻟـﺘـ ﻛـﮧ ﺧـﺒـﺮ ﻧـﺪﺍﺭﻧـﺪ ﻧـﻨـﮕـ ِ ﻫـﺮﺯﮔـﮯ ﻣـﮯ ﺑـﻨـﺪﻧـﺪ 

کورباش بانو...نگاه که میکنی ؛می گویند:نخ داد....عبوس باش بانو....لبخند که میزنی؛ می گویند پا داد....لال باش بانو...زندگی براتو آسان نیست...اما....توصبورباش بانو....که بر زنانگیت می افزاید...

تنهایی رو دوست دارم...... بی دعوت میاید.... بی منت می ماند..... وبی خبرنمی رود....

از ما که گذشت...ولی اگه خواستی با دیگری بپری موقتی بودنت را گوشزد کن....تا از همون اولی فکری برای جای خالیت بکنه...