من...حالم خوب است فقط کمی گذشته ام درد می کند!!!

درست مثل آدمهایی شدم که پشت دودسیگارش آرام میی گوید:باید ترک کنم!!....سیگار را....خانه را....زندگی را ....وبازپکی دیگر می کشد....!!

من عاشق نیستم!فقط گاهی...حرف تو که میشود دلم مثل اینکه تب کند,گرم و سرد می شود توی سینه ام چنگ می زند آب می شود.......

دریک آشنایی دوستانه ماباهم دست دادیم !!توفقط....دست دادی ...و...من ....همه چیز از دست دادم........

باز باران، بی ترانه، بی هوای عاشقانه، بی نوای عارفانه، درسکوت ظالمانه، خسته از مکر زمانه، غافل از حتی رفاقت، حاله ای ازعشق ونفرت، اشکهایی طبق عادت، قطرهایی بی طراوت، روی دوش آدمیت، میخورد بربام خانه…

دوست دارم هایت را نگه دار من جانم را برای آنها کنار گذاشته ام..

باز تو را در طلاتم نتها گم کرده ام...بی تو این روزها ...غریب می نوازد دلم...

ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـ ـﺎ ﺑـﮧ ﻫـﺮ ﻣـﺮﺩﮮ ﺑـﺨـﻮﺍﻫـﮯ ﺗـﻜـﯿـﮧ ﻛـﻨـﮯ ﺑـﺎﯾـﺪ ﺟـﺴـﻤـﺘـ ﺭﺍ ﺑـﮧ ﺍﻭ ﻫـﺪﯾـﮧ ﻛـﻨـﮯ ﻃـﻌـﻤـﺶ ﺭﺍ ﻛـﮧ ﭼـﺸـﯿـ ـﺪ ﻣـﺜـﻞ ﺁﺩﺍﻣـﺲ ﺗـﻒ ﻣـﮯ ﻛـﻨـﺪ ﻛـﻔـ ِ ﺯﻣـﯿـﻦ ﺑـﺎﺯ ﻣـﮯ ﭼـﺴـﺒـﮯ ﺗـﮧ ﻛـﻔـﺶ ﻋـﺎﺑـﺮﯼ ﻋـﺎﺷـﻖ ﭘـﯿـﺸـﮧ ﺍﺯ ﺩﻟـﺘـ ﻛـﮧ ﺧـﺒـﺮ ﻧـﺪﺍﺭﻧـﺪ ﻧـﻨـﮕـ ِ ﻫـﺮﺯﮔـﮯ ﻣـﮯ ﺑـﻨـﺪﻧـﺪ 

کورباش بانو...نگاه که میکنی ؛می گویند:نخ داد....عبوس باش بانو....لبخند که میزنی؛ می گویند پا داد....لال باش بانو...زندگی براتو آسان نیست...اما....توصبورباش بانو....که بر زنانگیت می افزاید...

تنهایی رو دوست دارم...... بی دعوت میاید.... بی منت می ماند..... وبی خبرنمی رود....

از ما که گذشت...ولی اگه خواستی با دیگری بپری موقتی بودنت را گوشزد کن....تا از همون اولی فکری برای جای خالیت بکنه...

چه باران بیاید یا نیاید....چه توباشی یا نباشی.....چه خاطرات باشند یا نباشند...من خیس از توام.....کجایی لعنتی چرا چترم نمی شی....کجایی...کجای....کجا.

دیگر قهوه ترک دم نمی کنم ...چون رنگ چشمان توست.....دیگر سیگار نمی کشم چون ...طعم لبانه توست....آری این یه حقیقته من به قهوه ترک، سیگار وتو معتاد شدم....میفهمی این یه حقیقته...

بیا نا مروت بیا ببین چه طوری سر به زیرم... اخه چه جور جلوی قلبم سرمو بالا بگیرم..... به کدامین بهانه بگم شدم عاشق اون که با تمام بی معرفتی خودمو شرمنده احساسم کرد.....به بهانه شیشه های خالی شراب .....یا چشم های منتظر به راه....به درهای بسته ...دیوار خسته و تا شده زیر هجوم سکوت منزل. باشه نیا فقط بگو دست کسی نیست تو دستت.....فقط بگو یه روزی یه جایی توی تنهایی توی تاریکی قلبت یه کسی آرومو خسته خفته تو قلبت..

ســــ ـــ ـــخت است...

سخت است درک کردن

دخــــ ـــــتری که غــ ـــم هایـــــ ـش را

خودش میـــ ــداند و دلش ...

که همه تنـــ ـــــ ـــــها لبــــخـــندهایش را میبینند ؛

که حســــ ــــــ ـــــرت میـــــخورند

بـــخاطر شاد بودنــــ ــــ ـــش ...

بخاطر خنده هایـــــــ ــــــــ ــــش ...

... و هیــــــ ـــــــــ ــــــچکس

جز همان دختـــــ ـــــر نمیــ ـــداند چقدر تنهاســ ـــــت ...

که چقدر میـــــــــ ـــــــ ـــــترسد ...

از باخـــــــــ ــــــــتن ...

از اعتــــ ــــــ ــــــمادِ بی حاصلش ...

از یــــــ ـــــــــ ــــــخ زدن احساس و قلبــــــ ـــــــ ــــش ...

از زندگــــــ ـــــــــــ ــــــی ...

 

بیزار باش از معشوقی که

اسم هرزگی هایش را بگذارد

"آزادی"

اسم نگرانی هایت را بگذارد

"گیر دادن"

و برای بی تفاوتی هایش

"اعتماد داشتن به تو" را بهانه کند ......


کـَم آورده ام خیـلی بیشـتَر از آنچـﮧ کـﮧشـُـمرده بـودَم

برای تا ابد ماندن باید رفت.... گاهی به قلب کسی...گاهی از قلب کسی...

دلم برا لمس نگاهت سخت دلتنگی می کند به کدامین بهانه حواسش را پرت کنم...

سرم را روی شونه هایت بگذار تا همه بدانند همه چی زیرسر من است...

شیرین بهانه بود! فرهاد تیشه میزد تا نشنود صدای مردمانی که می گفتند: دوستت ندارد......

زندگی باغیست در حصارثانیه ها با باغبانی خدا بابذر آدمی با طراوت آبی زلال با صداقت نور خورشید با مرامو معرفت خاک ......حاصلی از جنس عشق خواهد رویید که میوه ای هوس برانگیز برای تو که دستان ظریفت گرمای وجودمو خواهد گرفت..برای تو که درمحبت نگاهت غرق شدم...برای تو که دلیل بودنم وجود تو بود....برای تو که دردلم کلبه ای با سقف محبت با در دوستی ودیوار های از استقامت عشق من به تو......

هی کجایی لعنتی....چرا جواب تلفن هایم را نمی دهی....چرا جواب کابوس های شبانه ام را نمی دهی ....چرا جواب دست خوردگی ام را نمی دهی....چگونه کسی که بوسیدنش برات مثل آرزو بود مثل عروسک بچگی هات دور انداختی...چگونه کسی که به لبخندهای شیرنش عادت کرده بودی رها کردی.... چگونه با بی رحمی دستی دیگر را لمس کردی....زنیکه نگو.....نگو دوستش داری...روزی با شنیدن اسمش نفسم می برید ...دستانم سردمی شد ....تنم می لرزید...وحال یک جسد با جسمی زنده وتازه از درد دوری کسی که.......

چه کار باید میکردم که نکردم...چه جور باید باهات کنارمی آمدم که نیامدم...چه گونه باید درآغوش می کشیدمت که نکشیدم....چه گونه دوست داشتنم را بهت ثابت می کردم که نکردم....من فقط می خواستم باتو هم قدم باشم ....درکنارت باشم....لحظه هام سرشار از تو باشه...ولی تو بدون هیچ حرفی ...بدون هیچ نگاهی...با بی رحمی کامل....دستت را کشیدی...خودت را از آغوشم جدا کردی و رفتی...آنقدر دور شدی که باتمام خاطره هات از یادم محو شدی...

زندگی مثل شعر می مونه،قافیه هاش بامن ، تو فقط ردیف باش!!!

تنهایی را ترجیح می دهم به تن هایی که روحشان بادیگریست.......

*ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﻬﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﻘﻪ‌ ﯼ ﺍﺣﺴﺎﺳﺖ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯼ ..................با تموﻡ ﻗﺪﺭﺕ ﺳﺮﺵ ﺩﺍﺩ ﺑﺰﻧﯽ ﻭ ﺑﮕﯽ:........... توروخﺪﺍ ﺑﺴﻪ‌..........بسه دﯾﮕﻪ‌ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ‌ ﻫﺮﭼﯽ ﮐﺸﯿﺪﻡ  ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ*

نیوتون اگر جاذبه را می فهمید ....معشوقه اش در دفتر خا طراتش نمی نوشت اشک هایمان هم بر زمین می ریخت ولی تو سیب را انتخاب کردی...

شهیک نفر...یک جایی...تموم رویاهاش لبخند توست...احساس می کنه زندگی واقعا با ارزشه پس هروقت احساس تنهایی کردی....این حقیقت رو فراموش نکن.....یک نفریک جایی درحال فکر کردن به توست.....

چیه روزگار دلت برای منت کشی هایم تنگ شده،ولی من اشتباه گذشته رو تکرار نمی کنم،آخر با سختی هات پوست انداختم،پوستی از جنس بی معرفتی های خودت......

مثل ماهی

ﺩﻭﺳﺘﻲ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻳﺎﺩ ﻧﮕﺮﻓﺘﻢ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻲ ﺍﺯ ﮔﻠﻲ.......جدا ﻣﻴﺸﻪ ﻣﻴﺮﻩ ﺳﺮﺍﻍ ﮔﻞ ﺩﻳﮕﻪ........ ﺩﻭﺳﺘﻲ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻣﺎﻫﻲ ﻳﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ.....کهﻭﻗﺘﻲ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺟﺪﺍ ﻣﻴﺸﻪ ﻣﻲ ﻣﻴﺮﻩ